خاطرات آزاده سرافراز صـادق اروانه یک روز بعثیها وارد آسایشـگـاه شـدند و با تهـدید از ما خواستند که ریـشمان را با تـیـغ اصــللاح کنیم . قـبـول درخواست آنها برای ما مشکل بود . جرآتـی به خودم دادم و گفتم : « من ریشم را با تبغ نمی زنم زیرا تابع و مقلد رهبرم امام خمینی هستم، وایشان این کار را منع کرده است» یکی از بعثیها با شنیدن این حرف من در حالی که به زحمت جلوی عصبانیت خودش را می گرفت وگفت : « مگر خمینی رئیس جمهور است » از کوته فکری او خنده ام گرفت و گفتم : « او رئیس جمهور تمام جهان است » . این حرف من که با خونسردی و بدون ترس زده شد بود ، برای بعثیها گران آمد و یکباره به سمتم هجوم آوردند و از روی زمین بلندم کردند و در همان حال مرا وارد حمام کردند و از بالای سر به سمت کف حمّام پرتاب کردند اگر در همان حال خود را کنترل نکرده بودم با سر به زمین می خوردم و مطمئناً نمی توانستم جان سالم به در ببرم بعد از آن بعثیها با کابل به جانم افتادند: زیرضربات وحشیانه بعثیها در میان لجنهای کف حمّام غلت می زدم و ناله می کردم . دقایقی بعد خسته شدند و دست از کتک زدن کشیدند. ومن بی حال و بی رمق کف حمام افتاده بودم. یاد و خاطرِهم رزم وهمبندم آزاده سرافراز شهید آرمان مهدوی گرامی باد .